تغییر مفهوم درد طّی زمان

تا اواسط قرن بیستم میلادی، درد یا دارای منشاء جسمی تلقی می­شد یا دارای خاستگاه­ روانی. از نیمه دوّم قرن بیستم به بعد، تردید­های جدی در باره این گونه مفهوم سازی از درد آغاز شد و حجم وسیعی از پژوهش­ها درستی این مفهوم سازی را مورد آزمون قرار دادند. امروز هم به­لحاظ نظری و هم با استناد به منابع پژوهشی می­توان گفت درد، صرفنظر از نوع، مدّت و شدت آن، پدیده­ای زیستی روانی اجتماعی به شمار می­آید و حالات هیجانی و انگیزشی، یادگیری، مدارهای مغزی و نیز شکل پذیری عصبی به­دنبال تجربه درد در فهم درد به­طور عام و در مزمن دارای به­طور خاص دارای اهمّیت هستند.  در سایه این یافته­ها دیگر جایی برای نگرش قدیمی به درد که درد را یا دارای منشاء جسمی یا روان­شناختی می­دانست، باقی نمی­ماند. نوشته حاضر تلاش دارد تا سیر تاریخی تغییر معنا و مفهوم درد نزد انسان را طّی زمان نشان دهد.